آینده آموزش، بیمها و امیدها
تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که در آیندهای نزدیک، تحت سیطره و حکمرانی پلتفرمها و سکوهای مجازی، تعریف مدرسه، معلم و حتی روند تربیت دانشآموزان چه تغییراتی میکند؟
در این نشست با حضور متخصصان عرصه آیندهپژوهی، به تغییر و تحولات اساسی حوزه آموزش که در حال وقوع است و تغییر پارادایمی که در آینده، با ادامه یافتن وضع موجود رخ میدهد، پرداخته ایم.
اعضای نشست:
در این نشست آقای عرب اذعان داشتند كه یکی از وجوه و یکی از روشها و یکی از رویکردهای نگاه به آینده کشف آینده هست. یعنی به سراغ این برویم که آینده چه خواهد شد، فارغ از اینکه من چه دوست دارم بشود، فارغ از اینکه نقش من چه خواهد بود، آینده چه خواهد شد. اگر من به عنوان یک سوم شخص به آینده نگاه کنم، طبیعتاً آینده یک جایی است که هم روندها آن را میسازند و هم اراده ما.
نکته اول این است که آینده دوری را که عرض کردم، چند سال است؟ تا قبل از اتفاق کرونا یک روندهایی در جامعه ما وجود داشت. روندها مثل چه؟ من پنج، شش مورد از آنها را که مهم است، عرض میکنم. روندها مثل افزایش نفوذ فضای مجازی و رشد platform ها که این یک روند خیلی جدی مؤثر بر حوزههای مختلف جامعه ما و بر کل جهان است و نه فقط بر جامعه ما باشد که خواه ناخواه بر آموزش نیز اثر خودش را داشت میگذاشت. یعنی تا دو سال پیش، یک سال پیش نیز ما شاهد اثرگذاری این روندهای گسترش platform های مجازی بر آموزش بودیم.
موضوع دوم تحولات نسلی است که مستحضر هستید، الان جامعهپذیری نسل جدید، جامعهپذیری خیلیها آنلاین و با روشهایی جز خانواده و مدرسه انجام شده است. اگر یک وقتی یکی از کارکردهای مدرسه انتقال ارزشهای نسلی و جامعهپذیری بود، الان یک بخشی از جامعهپذیری دانشآموزان از قبل از اینکه به مدرسه بیایند، در فضای اجتماعی و فضای خانواده شکل گرفته، لذا این نسل جدید ما یک مختصاتی دارند و در آینده نیز خواهند داشت و این روند تغییر نسلی نیز یکی از روندهایی بود که ما را به سمت همان بحث ناکارآمد شدن سیستم آموزش سنتی داشت سوق میداد.
روند دیگری که بر حوزه سیستم آموزش سنتی اثر جدی داشت و آن را تحت تأثیر خودش داشت قرار میداد، بحث حل مشکل دسترسی در رقابت آموزشی بود. یعنی ما آرام آرام به سمت آموزشهای هر زمانی و هر مکانی داشتیم پیش میرفتیم. آموزشهایی که با استفاده از بستر همان platform ها آرام آرام مشکل دسترسی داشت مرتفع میشد و شما به خاطر اینکه در یک روستای دورافتادهای زندگی میکردید، مجبور نبودید که مداوم در شرایط آن روستا محدود باشید. بلکه این آرام آرام به سمتی داشت میرفت که شما از همان روستای دورافتاده نیز میتوانستید بسیاری از مفاد آموزشی را خودتان به صورت خود یادگیرنده یا در زمان و مکانی که خودتان میخواهید، با استفاده همان بستر platform ها و غیره استفاده کنید و این خودش تغییر پارادایم بود. یعنی این مسئله دسترسی آرام آرام داشت کم رنگتر میشد.
در ادامه جناب آقای نظری با یک تمثیل به بررسی مسئله اصلی نظام آموزش و پرورش پرداختند.
به باور ایشان ابر مسئله و ابرچالش، با نگاه انتقادی در چارچوب پرسش ارزشمند چهارسوق ابرمسئلهای که دیگر ضعفها از آن زنده میشود، مبانی نظری و رویکردی است. به عبارتی ریلی است که آموزش و پرورش بر آن سوار شده است و آن انگارههای ثابت و فیکسی که در نظام آموزشی گذاشتیم که هر گونه تصور اینکه با آمد و رفت وزیری، با آمد و رفت دولتی، با تخصیص اعتبار بیشتر، با رسیدگی بیشتر به مثلاً دانشگاه فرهنگیان مسئله آموزش و پرورش حل میشود، اینها سادهانگارانه است. اینها تقلیل مسئله به یک بعد بسیار سادهای است. زیرا وقتی که ریلگزاری ما ریلگزاری آسیبزا و مسئلهزایی هست، من با مثال عرض میکنم، ما یک بار میآییم، کت و شلوار لوکوموتیوران را نو میکنیم، سیستم تشریفات و پذیرایی واگنهای قطار را درست میکنیم، اصلاً میآییم واگن نو میگذاریم، حتی موتور لوکوموتیو را نیز عوض میکنیم هیچ تأثیری در راندمان ندارد. راندمان چیست؟ اینجا عرض میکنم. ما با تمام شعارها و ادعاهایی که داریم، حالا اینجا مصداقاً آموزش و پرورش ایران را میگوییم، باید خودمان را شجاعانه با واقعیتها مواجه کنیم. رتبه نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران، کشور عزیز من و کشور عزیز شما رتبه کیفیت آموزش و سرمایه انسانی در دنیا ۷۷ از بین ۱۴۸ کشور است. این یک آمار جهانی است. ما نمیتوانیم بگوییم که تمام این آمارها سوگیرانه است و این آمارها میخواهند که ایران را تضعیف کنند. اتفاقاً این مؤسسه لگاتو مؤسسه بی طرفی است.
ایشان در ادامه افزودند نقد ما متوجه شکل نیست، نقد ما متوجه این مسائل روبنایی نیست، درد آموزش و پرورش درد مبانی نظری است. بنابراین وقتی که تبیین ما از مسائل آموزش و پرورش یک تبیین قرین به مبانی و بنیانهای نظری نباشد، میبینید که در نهایت نسخهای که کارشناسان و پژوهشگران تجویز میکنند، حکایت از همین دارد که کت و شلوار لوکوموتیوران را درست کنیم، اصلاً لوکوموتیوران را عوض کنیم، سیستم پذیرایی واگنها را درست کنیم، یا نه، بعضیها خیلی فکر میکنند که میخواهند تحول بنیادین درست کنند، کلاً واگنها را نو کنیم. هیچ فرقی نمیکند. زیرا قطار در ریل برهوت دارد حرکت میکند و حتی گاهی اوقات این تبیینهای اشتباه باعث جراحیهای غلط شده و وضع را بدتر از آن کرده است. وقتی ما تن به تبیین درست نمیدهیم، تن به نقد درست و جراحی صحیح نمیدهیم، این تیغ جراحی را برعکس میگیریم و وضعیت این میشود.
ایشان در پایان به مرکزیت زدایی و اهمیت نقش اخلاق و مسائل اخلاقی نسل نو پرداختند.
در ادامه این نشست آقای مجیدی ابعاد تحول در نظام آموزش و پرورش و مأموریت های اصلی آن را تبیین کردند. به عقیده ایشان ما درگیر یک تغییر تمدنی هستیم. تمدن دارد تغییر میکند و یک فاکتورهایی در این تغییر تمدنی دارد اتفاق میافتد و بر اساس این فاکتورهای تغییر تمدنی نظام تعلیم و تربیت ما نیز باید خودش را تغییر دهد. این سؤال میشود که چرا نظام تعلیم و تربیت باید خودش را تغییر بدهد، وقتی تمدن دارد تغییر میکند؟ جواب این است که اصلاً نظام تعلیم و تربیت برای چه هست؟ برای این است که مأموریتی دارد. این نظام دو مأموریت اصلی دارد که این تعریف شده است. یعنی وقتی نظام تعلیم و تربیت میگوییم، این اصلاً ماهیتاً در نظام تعلیم و تربیت هست. مأموریت اول این است که بچهها را آماده کند، برای اینکه در جامعه ایفای نقش کنند. من همیشه از این مثال استفاده میکنم. یک سازمانی دارید که یک واحد آموزش نیز دارد. کارمندانی را که استخدام میکنید و در این سازمانتان میآورید، به واحد آموزش میدهید و واحد آموزش باید اینها را آماده کند، برای اینکه در سازمان شما ایفای نقش کنند. اگر سازمان شما بگوید که من فقط یک درسهای عمومی به آنها میدهم، بعد اینها خودشان باید بیایند یاد بگیرند، این چیزهایی را که باید کار کنند، من نمیتوانم به آنها یاد بدهم. آیا شما در این واحد آموزش را تخته نمیکنید؟ چرا. میگویید که اصلاً کارکرد تو این است. اما نظام تعلیم و تربیت همین کار را با بچههای ما دارد میکند. بچهها را میگیرد، اما آماده ورود به جامعه و ایفای نقش در جامعه نمیکند، بعد نیز میگوید که من فقط یک درسهای عمومی را بلد هستم که به آنها یاد بدهم. اینها خودشان باید بروند، نیازهای واقعی را که در کار و زندگی و اجتماع نیاز دارند، یاد بگیرند. این مأموریت اول است.
مأموریت دوم نیز وجود دارد. حالا این مأموریت اول را که انجام نمیدهد، اما مأموریت دوم که از این بالاتر است و آن را نیز انجام نمیدهد، فقط به آن میخواهم اشاره کنم. نه تنها نظام تعلیم و تربیت باید بچهها را برای ایفای نقش در این جامعه آماده کند، بلکه برای ساختن آینده بعد باید آماده کند. یعنی ما باید بچهها را طوری تربیت کنیم که آینده جامعه ما را بسازند. آیندهپژوهی و ترسیم آینده از یک زاویه ساختن آینده است و ساختن آینده را خود نظام تعلیم و تربیت باید انجام بدهد. مأموریت نظام تعلیم و تربیت توسعه این نظام است. اگر با این زاویه نگاه کنید، واحد آموزش شما در آن سازمان نه فقط آماده کردن کارکنان برای کارکردن در این سازمان است، بلکه تربیت کارکنان برای ساختن یک سازمان آینده و یک سازمان پیشرفتهتر و تکاملیافتهتر است و آموزش و پرورش این نقش دوم را نیز اصلاً رها کرده است. ایشان افزودند نظام تعلیم و تربیت صنعتی مأموریت دوم را که هیچ، اما مأموریت اول را در یک دورهای برای آن نظام صنعتی درست انجام میداد. بچهها را حفظمحور بار میآورد، برای اینکه بتوانند کارهای تکراری کنند و یک فرمول و یک قاعده عمومی را اعمال میکرد، برای اینکه همه طبق آن قاعده عمل کنند و یک بافتی را در جامعه داشتیم که همه یک جور بودند، همه یک جور زندگی میکردند و همه بتوانند با آن سبک زندگی کنند، برای اینکه یک خط تولید انبوهی را در جامعه داشته باشیم و آموزش و پرورش نیز یک خط تولید بود، برای اینکه بتواند بچهها را برای اینها آماده کند، اما الآن تمدن تغییر کرده، یعنی بافت تمدنی ما تغییر کرده و ما درگیر یک تمدن دیگری شدیم
ایشان در پاسخ به این سوال كه چه خصوصیات و ویژگیهای محوریای در این تمدن در حال شکلگیری یا شکل گرفته و در حال تبدیل به یک تمدن دیگر هست که نظام تعلیم و تربیت باید این خصوصیات را بتواند پاسخ بدهد؟ سه خصوصیت را نام بردند كه عبارت اند از:
- تنوع
- تحولات سریع
- پیچیدگی
آقای مجیدی ارتباط نظام تعلیم و تربیت را با مدرسه و فراهم ساخت شرایط محیط زندگی آینده را یکی از ضرورت های نظام آینده دانستند و اذعان نمودند: مدرسه موفق مدرسهای خواهد بود که بتواند شرایط محیط زندگی آینده را در مدرسه فراهم کند. یعنی اولاً این فضا باید در تعامل با جامعه باشد و وقتی که بچه وارد فضای مدرسه میشود، احساس میکند وارد یک فضایی شده که انگار چند سال از جامعه خودش جلوتر است و او جامعه را دارد میسازد و تجربه جدیدی را در جامعه دارد انجام میدهد و اینکه هر کدام از بچهها با سرعت خودشان باید بتوانند حرکت کنند و قاعدتاً در این فضا وقتی خودفراگیری اتفاق میافتد و بستههای واگرا در فضای مدرسه به جریان میافتد، هر کدام از بچهها در این فضای خودشان با سرعت خودش در زمینه مورد نیاز و مورد علاقه و مطابق استعداد خودش با سرعت خودش حرکت میکند و شما نمیتوانید معدلگیری کنید، در آموزشهایی که دارد اتفاق میافتد. پس بافت نظام تعلیم و تربیت باید تغییر کند. اصلاً این تغییر خود به خود اتفاق میافتد كه دارای ابعاد مختلفی است.
در نهایت هر یک از اعضای نشست جمع بندی خود را از مطالب ارائه شده مطرح نمودند. به اعتقاد آقای عرب اینکه نقطه شروع تغییر باید کجا باشد، به این برمیگردد که در قدم اول اصلاً این تغییر را بپذیریم. متأسفانه در سطح مسئولین ما، در سطح سیاستگذارهای ما، در سطح برنامهریزهای ما هنوز آن تغییر را نفهیمدند. این اتفاقها نیاز به جراحی دارد، نیاز به مسکّن ندارد. اینها جراحی میخواهد، جراحیهای بسیار عمیق در سیستم تمام نظامات ما و از جمله سیستم آموزشی میخواهد و این جراحی نیز فرصتی هست، ولو اینکه یک بخشی از آن تحمیلی است، اما فرصت است. زیرا اصلاً ساخت آن نهاد یک چیز دیگری و با یک هدف دیگری است، اما شاید این تغییر این فرصت را به ما بدهد. اگر تغییر را به رسمیت بشناسیم و به این تغییر ورود کنیم و برای این تغییر آماده شویم و برای تغییر طراحی کنیم، شاید این فرصتی را به ما بدهد که بسیاری از آن مسئولیتهایی را که در نظام تعلیم و تربیت خودمان میگوییم، در اینجا بتوانیم پیاده کنیم و در آن مدل مطلوب به آن سمت حرکت کنیم. لذا به نظر من مهمترین و اولین مسئله امروز ما در این تغییر به رسمیت شناختن و پذیرفتن آن است.
به اعتقاد آقای نظری مسئله اصلی بازآفرینی تمدنی است که نهاد مدرسه به شدت دچار ضعف شده است. نهاد مدرسه نمیتواند در فرایند بازآفرینی تمدنی مشارکت مؤثر داشته باشد. اولین مسئله عبور از خودخواهی و یک سویگی وزارت آموزش و پرورش است. اینکه یک روحانی محترم به خودش اجازه میدهد، سیدی کتاب درسی را که کارشناسان درباره آن نظر دادند، در فاصله پای پرواز قبل از سپرده شدن به چاپخانه دو مطلب را از آن در بیاورد، یک نماد فرهنگی را حذف کند، این خودخواهانهترین شکل دخالت در تعلیم و تربیت است و همین کارهای آقایان است و این را نیز بگویم که اصلاحطلب در آموزش و پرورش آمد، همین ناکارآمدیها بود، اصولگرا نیز آمد، همین بود. هر دو کارنامه مقبولی ندارند. بنده هیچ گونه جانبداری نمیکنم، اما این خودخواهیها، دست بردن در کتاب درسی بدون نظرسنجی، بدون نیاز و نظر خواستن از جامعه مصداق بارز این است که یک عده تصور میکنند که اصلاحطلب یا اصولگرا، این را با کد عرض میکنم که تصور میکنند که تصویر و تصور و منویات آنها حتماً باید به صد و شش هزار مدرسه قبولانده شود. از این خودخواهی باید عبور شود. ایشان در نهایت به اهمیت اعتماد به مدرسه و به روزرسانی مداوم سند تحول بنیادین آموزش و پرورش اشاره نمودند.
آقای مجیدی در انتهای این نشست افزودند که آموزش و پرورش پایش را باید از گردن فعالان تعلیم و تربیت و خود تعلیم و تربیت بردارد و بگذارد که یک ذره نفس بکشد و یک ذره بگذارد که خودش عمل کند و اینکه خودش عمل کند، به معنای رها کردن و آنارشیسم نیست. یاد بگیرد که چطوری در فضای جدید مدیریت کند. مدیریت کردن جدید به معنای تعیین بودجهبندی و وارد شدن به ریز تمام جزئیات نیست، بلکه دنیای مدیریت راهکارهای دیگری را داده، برای اینکه شما ببینید که آیا جهت کلی درست دارد اتفاق میافتد و این میدان را به معلمین بدهید. این دوستانی که این سؤالات را کردند که میگویند: این حرفهای نشدنی است و شدنی است و این حرفها آرمانی است، این حرفها آرمانی نیست. یک ذره به معلمین میدان بدهید. ببینید در مدارسی که این اتفاق افتاده، از این جریان خروجی دارند میگیرند و این اتفاق در مدرسه ملموس است. یعنی چیز عجیب و غریبی نیست. معلمها توان خیلی بیشتر از این را دارند که ما تصور میکنیم.